جدول جو
جدول جو

معنی جار جاری - جستجوی لغت در جدول جو

جار جاری
جای بلند، مکان بلند، صدر، درجه ی بالا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جام کاری
تصویر جام کاری
آیینه کاری، جام کاری کردن مثلاً آیینه کاری کردن، پیاپی جام شراب گرفتن و نوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار داری
تصویر بار داری
آبستنی حاملگی حمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار کاری
تصویر تار کاری
زری بافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار کاری
تصویر کار کاری
احتیاج ضرورت
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کار زار مربوط به جنگ، جنگی جنگجو رزمنده (انسان یا حیوان) : (همان کار زاری سواران جنگ بتن همچو پیل و بزور نهنگ)، جنگ دیده: (بزد نیزه گشتاسپ بر جوشنش بخست آن زمان کار زاری تنش . {} فرمود (یعقوب لیث) تا گاوان بیاورند کار زاری و اندر افکندند بسرای قصر اندر... چون سر محکم بیکدیگر فشردند. ) (تاریخ سیستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار داری
تصویر کار داری
شغل کار دار دارای شغل و کار بودن، حکومت والیگری: (بخدایی که کرد گردون را کلبه قدرت الهی خویش . {} که ندیدم ز کار داری عشق هیچ سودی مگر تباهی خویش) (انوری)، وکالت ماموریت، شغل شارژدافر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماء جاری
تصویر ماء جاری
آب روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان جانی
تصویر جان جانی
بسیار عزیز، صمیمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سال جاری
تصویر سال جاری
امسال
فرهنگ واژه فارسی سره
بسیار صمیمی و عزیز
فرهنگ گویش مازندرانی
محل رویش انبوه درخت تیر، از توابع چهار دانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
وحشی، خودرو، آدم پر سر و صدا
فرهنگ گویش مازندرانی
اندکی، کمی، به زور، به سختی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان ناتل کنار چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی